عاقبت نیکی به پدر و مادر تصمیم زیبا
دختری با مردی ازدواج کرد و در شب عروسی شان، شوهر به همسرش بشقابی بزرگ از غذاهای خوشمزه تقدیم کرد. او به همسرش گفت که بیا و غذا بخور. همسرش به او گفت:"من مادرت را گرسنه دیدم، بگذار تا او را دعوت کنیم تا غذا بخورد." مرد گفت:"او را رها کن، شاید که اکنون خوابیده باشد." و اصرار کرد که آنها به تنهایی غذا بخورند.
پس هنگامیکه او آن عمل شوهرش را دید گفت:"من را همین الان طلاق بده."
شوهر از تصمیم او تعجب کرد و همسر بر طلاق گرفتن اصرار کرد تا آنکه مرد او را طلاق داد.نتیجه ی آن تصمیم زیبا
مرد با زن دیگری ازدواج کرد و آن دختر با مرد دیگری ازدواج کرد، و بعد از گذشت سی سال، این دختر بزرگ شد و مادر چندین مرد قوی شد که نسبت به او خوش رفتار بودند. او تصمیم گرفت تا به بیت الله الحرام برای حج برود و از میان صحرا با موکبی بزرگ در میان فرزندانش راهی بود. آنها به بهترین شکل در حال خدمت به او بودند، همانند آنکه او ملکه ای بر تخت بود.
عاقبت کوتاهی در نیکی به پدر و مادر
هنگامیکه آنان در وسط صحرا بودند، پیرمردی را پیدا کردند که بسیار تشنه و گرسنه بود، موهایش ژولیده و لباس هایش از فرط فقر نخ نما بودند. او به فرزندانش گفت:"او را نزد من بیاورید و به او آب و خوراک دهید." هنگامیکه به او نگاه کرد، متوجه شد که او همان شوهری بود که او را طلاق داد.
او گفت:"تو همان کسی هستی که در آن شب به مادرت نیکی نکردی. من نگران بودم که آن در مورد من هم رخ دهد، این، که تو الان در آن هستی. بنگر که من در چه خیری هستم، از نیکی به والدینم و بنگر که تو در چه هستی از نیکی نکردن به والدینت."
الحمدلله رب العالمین، یا الله من را از نیکی کنندگان به پدرم قرار بده.
مهدی آدم ع